Monday, March 14, 2005

عبور

شعری از دکتر علی ميرفطروس - دريا: خموش و خسته / و جنگل: / باران سيل‌وارِ سَحَر را / باور نمی‌کند...

4 پـيـام:

Blogger Majid Zohari گفته است:

همين‌طور است که می‌گوييد. من هميشه به خوشبينی استاد ميرفطروس غبطه خورده‌ام.

1:55 AM  
Anonymous Anonymous گفته است:

خیلی قشنگ بود. مرسی.

6:45 AM  
Anonymous Anonymous گفته است:

dorood bar Dr Mirfetros aziz.

دريا:
خموش و خسته
و جنگل:
باران سيل وارِ سَحَر را
باور نمی کند
در پرسه های دربدری
اينک
از خشت خشتِ خا ُمشِ هر کوچه
وز سنگ سنگِِ ساکتِ هر راه
فرياد تکه
تکه شدن
جاری ست

شب:
در چشم های پنجره
می سوزد

در کوچه های ظلمت شب
مردی
با دهانی از خورشيد
می خواند:
« يا کشتن است کيفر ما يا که سوختن
زيرا چراغ در ره طوفان گذاشتيم»

در کوچه باد می وزد
در کوچه باد می وزد
اما
شب
از حريق حادثه
سرشار است.

6:46 AM  
Anonymous Anonymous گفته است:

In sher ra be Dr Mirfetros taghdim mikonam.

عيد آمد و خورشيد بهاران به در آمد
وان دوره ی افسردگی آخر به سر آمد

خواهم چو پرستو پر و بالی بگشايم
زانرو که بهاران شد و گاهِ سفر آمد

افسوس که ديگر به سرم شور و شری نيست
تا تيرستم يکسره بر بال و پر آمد

6:50 AM  

Post a Comment

<<< صفحه‌ی اصلی

Powered by Blogger