Tuesday, May 17, 2005

داستان کوتاه- کابوس

وقتی در قرمز رنگ را ديدم كه طاق‌باز بود و باد، پرده‌ای را كه پشتش آويزان بود، تكان می‌داد ايستادم و خيره‌اش شدم. دلهره‌ای سينه‌ام را گرفته بود. چنان بود كه فكر كردم نمی‌توانم تو نروم. نشستم. در باز با آن پرده‌ی سبز، من را می‌خواست... لينک از طريق نقش خيال

Powered by Blogger