خاطرات و خزعبلات يه غربتی به قلم پانته آ
اين مطلب آخرش خيلی جالب بود. در مورد انتخاب وبلاگ برتر مخصوصا جمله آخرش که نوشته: «بذاريد در اين دنيا که پر از بکن نکن و زور و اجبار و تحميل و توسريه، ما يه گوشهای داشته باشيم برای آزادانه نفس کشيدن و اون جور که باب ميلمونه حرف زدن. حتی اگر بدون نيمفاصله باشه»!
1 Ù¾ÙÙÙا٠:
سلام
شايد نظر مرا در اينجا و آنجا راجع به دستورالعمل نويسي خوانده باشي ولي به هر حال کاملا با تو موافقم.
اينکه بخواهيم شان وبلاگ را تا حد يک روزنامه پايين بياوريم و کارکرد آن را محدود به رسانه کنيم کج سليقگي است.
وبلاگ به ما هويت فردي مي بخشد و اين مهمترين جزيي است که در هيچ رسانه اي نيست.کسي نمي تواند و مجاز نيست راجع به فضايي که ديگري به من و او داده است دستورالعمل بنويسد و براي هر دوي ما صادر کند.
مشابه اين کار را روحانيت سالهاست مي کند.
وبلاگ شهر (که با اين توصيف چندان موافق نيستم) هر چه بخواهد متولي نمي خواهد!
<<< صÙØÙâÛ Ø§ØµÙÛ