Thursday, August 25, 2005

پرنده‌های من / خیال تشنه

دیروز یک حرکت قشنگی از کفتر چاهی که آمخته بالکنم است سر زد که اگر دستم بهش می‌رسید غرق بوسه‌اش می‌کردم. آن روی نرده نشسته بود و از زیر بند رختها نگاهم می‌کرد. بهش گفتم:" بیخودی به من زل نزن امروز بهت غذا نمی‌دم. چون ده تا پرنده دیگر را دنبال خودت می‌کشانی اینجا. آنها هم که آنقدر پر رو هستند که تا ته اتاق پذیرایی می‌آیند.

Powered by Blogger